سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کافه بی خوابی
درباره وبلاگ


من نه عاشق هستم ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم هستم و تنهایی یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد من خودم هستم و یک دنیا ذکر که درونم لبریز شده از شعر حقیقت جویی من خودم هستم و هم زیبایم من خودم هستم و پا بر جایم من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم عاری از عاطفه ها تهی از موج سراب دورتر از رفقا خالی از هرچه فِراق من نه عاشق هستم نه حزین ِ غم ِ تنهایی ها من نه عاشق هستم ونه محتاج نوازش یا مهر من دلم تنگ خودم گشته و بس مَنِشینید کنارم پیِ دلجویی و خوش گفتاری که دلم از سخنان غم و شادی پر شد من نه عاشق هستم ونه محتاج ِ عشق من خودم هستم و مِی با دلم هستم و هم سازیِ نِی مستی ام را نپرانید به یک جمله

لوگو
من نه عاشق هستم 
ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
 من خودم هستم و تنهایی یک حس غریب 
که به صد عشق و هوس می ارزد
 من خودم هستم و یک دنیا ذکر
که درونم لبریز شده از شعر حقیقت جویی 
من خودم هستم و هم زیبایم 
من خودم هستم و پا بر جایم
 من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم 
عاری از عاطفه ها
 تهی از موج سراب
 دورتر از رفقا 
خالی از هرچه فِراق 
من نه عاشق هستم نه حزین ِ غم ِ تنهایی ها 
من نه عاشق هستم ونه محتاج نوازش یا مهر
 من دلم تنگ خودم گشته و بس 
مَنِشینید کنارم پیِ دلجویی و خوش گفتاری
 که دلم از سخنان غم و شادی پر شد
 من نه عاشق هستم ونه محتاج
 ِ عشق من خودم هستم و مِی با دلم هستم و هم سازیِ نِی
 مستی ام را نپرانید به یک جمله



آمار وبلاگ
بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 21
کل بازدیدها: 33754






 
سه شنبه 91 تیر 20 :: 1:6 عصر :: نویسنده : عطیه

 

ای قسمت من از قسم والقلم و نون !

دوشیزه دیوانه من! جوجه مجنون !

 

ای هرم نگاهت سبب گرمی بندر !

شیرین پریشان من ای قند قلندر !

 

ای آخرت و حال من ای آخر اول !

سیب ازلی پیش تنت میوه تنبل !

 

ای یک شبه دیوانه شدن از برکاتت !

دیوان غزل حاصل حمد حرکاتت !

 

زنجیر شما بر من بی دین همه نعمت !

« زن_ جیره» ! دلخواه من از این همه نعمت !

 

ای خاتمه برتری کوه بر انسان !

پایان خوش سلطه اندوه بر انسان !

 

ای مهر تو چون مادر و قهر تو چو کودک !

تا بوده ندیده است کسی مثل تو کودک !

 

ای ماهی قرمز تو کی از آب پریدی ؟
رویای مرا دیدی و از خواب پریدی ! ؟

 

بادی ! ؟ که از این راه پر از خاک گذشتی ؟

یا آب ؟ که از این همه گل پاک گذشتی ؟

 

چون خنده ای آهسته به لبهام نشستی !

بی داشتن دانه در این دام نشستی !

 


زنجیر مرا از کف تقدیر گرفتی

مستی به من آموخته تخدیر ، گرفتی !

 

دیدم که نگاهت غم در این نشاط است !

گیسوی تو مجموعه ی پلهای صراط است !

 

تا دست به دستت زدم از برق پریدم

خورشید تو را دیدم و تا شرق پریدم !

 

دیدم عرق شرم دو تا سیب رسانده !

آتش به گلستان تو اسیب رسانده !

 

آنگونه که آدم هوسش را ز زن آموخت

چشم تو به من شیوه شیطان شدن آموخت !

 

«شمسم» شدی و «مولویم» کردی و رفتی !

با چند غزل «منزوی» ام کردی و رفتی !

 

چشمان تو درویش شد و شور به من داد

در پنجه ام آتش زد و تنبور به من داد !

 

ناگاه به هم ریخت فعول و فعلاتم !

من مشتعلٌ مشتعلٌ مشتعلاتم !

 

سوگند به خالت که نه « هندی» نه «عراقی» است

مستی سیهم چشم سیاه تو چو ساقی است !

 

هیچ آیینه در حسن تو تاثیر ندارد

یک بیت نیازی به دو تفسیر ندارد !

 

 

 

این بار من از راه پر از خاک گذشتم

چون چشمه ای از این همه گل پاک گذشتم !

 

پا پرسه زد و ساقه ی باریکترم کرد !

هر سو که دویدم به تو نزدیکترم کرد !

 

ای کعبه قایم شده ! پنهان شده « ماه» ها !

در جستجویت گیج شده «قبله نما» ها !

 

آموخته بود عشق به من گم نشدن را

آلوده حرف کف مردم نشدن را !

 

با هدیه ناچیز به پای تو رسیدم

از «سر» که گذشتم به «سرا» ی تو رسیدم !

 

مخمور نو آموخته را مست خودت کن

انگشتر خود ساخته را دست خودت کن !

 

یاری کن از این خاک به پرواز در آیم

چون چلچله ای پاک به پرواز درآیم !

 

چون چلچله بر روی چنارت بنشینم !

با «اشهد ان» «دل» به منارت بنشینم !

 

با هلهله احرام ببندم به «صفا» یت

بشتاب به معشوق بخوانم به هوایت !

 

در حال دویدن به طواف تو بمیرم

سیمرغ شوم در دل قاف تو بمیرم !

 

شعر:غلامرضاطریقی

متن خوانده شده با صدای بهنام تشکر دربرنامه تلویزیونی رادیو هفت

(کلیپ شعرخوانی موجود است)

 

برگرفته از وبلاگ:

http://mahnoosh-shams.blogfa.com





موضوع مطلب :