کافه بی خوابی
درباره وبلاگ


من نه عاشق هستم ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من من خودم هستم و تنهایی یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد من خودم هستم و یک دنیا ذکر که درونم لبریز شده از شعر حقیقت جویی من خودم هستم و هم زیبایم من خودم هستم و پا بر جایم من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم عاری از عاطفه ها تهی از موج سراب دورتر از رفقا خالی از هرچه فِراق من نه عاشق هستم نه حزین ِ غم ِ تنهایی ها من نه عاشق هستم ونه محتاج نوازش یا مهر من دلم تنگ خودم گشته و بس مَنِشینید کنارم پیِ دلجویی و خوش گفتاری که دلم از سخنان غم و شادی پر شد من نه عاشق هستم ونه محتاج ِ عشق من خودم هستم و مِی با دلم هستم و هم سازیِ نِی مستی ام را نپرانید به یک جمله

لوگو
من نه عاشق هستم 
ونه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
 من خودم هستم و تنهایی یک حس غریب 
که به صد عشق و هوس می ارزد
 من خودم هستم و یک دنیا ذکر
که درونم لبریز شده از شعر حقیقت جویی 
من خودم هستم و هم زیبایم 
من خودم هستم و پا بر جایم
 من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم 
عاری از عاطفه ها
 تهی از موج سراب
 دورتر از رفقا 
خالی از هرچه فِراق 
من نه عاشق هستم نه حزین ِ غم ِ تنهایی ها 
من نه عاشق هستم ونه محتاج نوازش یا مهر
 من دلم تنگ خودم گشته و بس 
مَنِشینید کنارم پیِ دلجویی و خوش گفتاری
 که دلم از سخنان غم و شادی پر شد
 من نه عاشق هستم ونه محتاج
 ِ عشق من خودم هستم و مِی با دلم هستم و هم سازیِ نِی
 مستی ام را نپرانید به یک جمله



آمار وبلاگ
بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 12
کل بازدیدها: 34846






 
شنبه 91 مرداد 21 :: 12:7 عصر :: نویسنده : عطیه

من عادت نکردم حرفای قلمبه سلمبه بزنم

 

من عادت ندارم با کلمه ها بازی کنم

 

من حرفمو میزنم ساده ساده

 

خداجون کمک کن حال دلم خوب بمونه

 

خدای کمکم کن تو این شبای قدر

 

قدر داشتنت،قدر بودنت رو بدونم

 

خدایو منو همیشه محتاج خودت نگه دار

 

پ.ن:آی دلم میخواد برم مشهد مثل اون دفعه ای که شب جمعه بود و دعای کمیل نم نم بارونی که میبارید من خیس شدم خیس

خیس

نشسته بودم توحیاط و چشممو دوخته بودم به گنبدت

 

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع)

 

بازم بطلب بیام




موضوع مطلب :
یکشنبه 91 مرداد 8 :: 3:20 عصر :: نویسنده : عطیه

باران ببار امشب که من عاشق ترینم

برمن ببار امشب که من تنهاترینم

 

عطرنفس هایم پراست از بی کسی ها

باران بشوی امشب تو این دلواپسی ها

 

باران ببین اینک منم تنها و عاشق

اینجا میان خطه داغ شقایق

 

من ازهمه دلبستگی ها رسته هستم

از این همه بیداد و تزویر خسته هستم

 

دربین مردم من دگربیگانه هستم

باران ببار امشب که من دلبسته هستم

 




موضوع مطلب :
یکشنبه 91 مرداد 8 :: 3:11 عصر :: نویسنده : عطیه

خانه‌های آن کسانی می‌خورد در ، بیشتر
که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر


عرض حاجت می‌کنم آن‌جا که صاحب‌خانه‌اش
پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر


گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم
راه می‌پویم نه با پا ، بلکه با سر بیشتر


زیر دین چارده معصومم اما گردنم
زیر دین حضرت موسی‌بن‌جعفر بیشتر


گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر ، بیشتر


آن امامی که "فداک" گفتنش رو به قم است
با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر


قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر


قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر


من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم
لطف باباهاست معمولا به دختر بیشتر


عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر


مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر ، بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر

 

پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر ، بیشتر


ای که راه انداختی امروز و فردای مرا
چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر


از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر


بر تمام اهل بیت خویش حساسی ولی
جان زهرا(س) چون شنیدم که به مادر بیشتر...

                                                                                            حسین رستمی

پ.ن:دیشب این شعر رو تو برنامه ماه عسل شنیدم خیلی به دلم نشست

باتشکر از وبلاگ باران عدل

پ.ن2:از این به بعد سعی میکنم از متن هایی که خودم نوشتم در وبلاگ بذارم

 

یاعلی




موضوع مطلب :
پنج شنبه 91 مرداد 5 :: 2:58 عصر :: نویسنده : عطیه

 الهی!

 

الهی!مدعیان رفاقت هرکدام تا نقطا ای همراهند:

عده ای تا مرز منفعت


عده ای تا مرز مال


عده ای تا مرز جان


وهمگی تا مرز این جهان!


تنها تویی که میمانی...




پ.ن:خدایا دستامو یه عمره گرفتی پس دیگه رهاش نکن




موضوع مطلب :
یکشنبه 91 مرداد 1 :: 5:45 عصر :: نویسنده : عطیه

این روزها حتی کوچه ها هم کم آورده اند

بس که شمردند قم هایی را که به تو نرسید....

مرا نگاه کن..

که درمیان حصار تنهایی خویش به دنبال ذره ی غبار

که یادگار تکاندن شانه هایت بود میگردم




موضوع مطلب :
1   2   >