|
سه شنبه 91 تیر 27 :: 3:46 عصر :: نویسنده : عطیه
یک فنجان چای داغ درجهنم یک ظهرتابستانی درکنارتو به تمام یخ در بهشت های دنیا می ارزد..... موضوع مطلب : تو جنم یخ در بهشت
دوشنبه 91 تیر 26 :: 10:36 صبح :: نویسنده : عطیه
آمده?ام که سر نهم عشق تو را به سر برم
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
باصدای:روزبه نعمت اللهی موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 21 :: 2:36 عصر :: نویسنده : عطیه
آقا اجازه!
موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 تیر 21 :: 2:33 عصر :: نویسنده : عطیه
هوای تازه، هوای خنک، هوای لطیف
شعر از:فرشته خدابنده
برگرفته از وبلاگ سایه سار سپیدار موضوع مطلب :
سه شنبه 91 تیر 20 :: 1:6 عصر :: نویسنده : عطیه
ای قسمت من از قسم والقلم و نون ! دوشیزه دیوانه من! جوجه مجنون ! ای هرم نگاهت سبب گرمی بندر ! شیرین پریشان من ای قند قلندر ! ای آخرت و حال من ای آخر اول ! سیب ازلی پیش تنت میوه تنبل ! ای یک شبه دیوانه شدن از برکاتت ! دیوان غزل حاصل حمد حرکاتت ! زنجیر شما بر من بی دین همه نعمت ! « زن_ جیره» ! دلخواه من از این همه نعمت ! ای خاتمه برتری کوه بر انسان ! پایان خوش سلطه اندوه بر انسان ! ای مهر تو چون مادر و قهر تو چو کودک ! تا بوده ندیده است کسی مثل تو کودک ! ای ماهی قرمز تو کی از آب پریدی ؟ بادی ! ؟ که از این راه پر از خاک گذشتی ؟ یا آب ؟ که از این همه گل پاک گذشتی ؟ چون خنده ای آهسته به لبهام نشستی ! بی داشتن دانه در این دام نشستی ! مستی به من آموخته تخدیر ، گرفتی ! دیدم که نگاهت غم در این نشاط است ! گیسوی تو مجموعه ی پلهای صراط است ! تا دست به دستت زدم از برق پریدم خورشید تو را دیدم و تا شرق پریدم ! دیدم عرق شرم دو تا سیب رسانده ! آتش به گلستان تو اسیب رسانده ! آنگونه که آدم هوسش را ز زن آموخت چشم تو به من شیوه شیطان شدن آموخت ! «شمسم» شدی و «مولویم» کردی و رفتی ! با چند غزل «منزوی» ام کردی و رفتی ! چشمان تو درویش شد و شور به من داد در پنجه ام آتش زد و تنبور به من داد ! ناگاه به هم ریخت فعول و فعلاتم ! من مشتعلٌ مشتعلٌ مشتعلاتم ! سوگند به خالت که نه « هندی» نه «عراقی» است مستی سیهم چشم سیاه تو چو ساقی است ! هیچ آیینه در حسن تو تاثیر ندارد یک بیت نیازی به دو تفسیر ندارد ! این بار من از راه پر از خاک گذشتم چون چشمه ای از این همه گل پاک گذشتم ! پا پرسه زد و ساقه ی باریکترم کرد ! هر سو که دویدم به تو نزدیکترم کرد ! ای کعبه قایم شده ! پنهان شده « ماه» ها ! در جستجویت گیج شده «قبله نما» ها ! آموخته بود عشق به من گم نشدن را آلوده حرف کف مردم نشدن را ! با هدیه ناچیز به پای تو رسیدم از «سر» که گذشتم به «سرا» ی تو رسیدم ! مخمور نو آموخته را مست خودت کن انگشتر خود ساخته را دست خودت کن ! یاری کن از این خاک به پرواز در آیم چون چلچله ای پاک به پرواز درآیم ! چون چلچله بر روی چنارت بنشینم ! با «اشهد ان» «دل» به منارت بنشینم ! با هلهله احرام ببندم به «صفا» یت بشتاب به معشوق بخوانم به هوایت ! در حال دویدن به طواف تو بمیرم سیمرغ شوم در دل قاف تو بمیرم ! شعر:غلامرضاطریقی متن خوانده شده با صدای بهنام تشکر دربرنامه تلویزیونی رادیو هفت (کلیپ شعرخوانی موجود است) برگرفته از وبلاگ: http://mahnoosh-shams.blogfa.com موضوع مطلب : |